به طور معمول در آغاز شب می خفت و در فرجام آن بر می خواست گاه برای انجام دادن کار مردم، شب زود نمی خوابید.به پهلوی راست می آرمید و دست راستش را زیر گونه راست خویش می نهاد و می فرمود:« آفریدگار مرا در روزی که بندگانت را بر می انگیزانی از عذابت در امان نگه دار» چون برای خفتن به بستر می رفت می فرمود: «ای آفریدگار، به نام تو زنده ام و می میرم» دستانش را برابر صورتش می گرفت و سور های ناس و فلق و توحید را می خواند و بردستانش می دمید سپس چون می خفت بیدارش نمی کردند تا خود بیدار شود.هرگاه از خواب بر می خواست پروردگار را سجدا می کرد.
(کافی جلد 3 صفحه 323 )